پـهـنـۀ عـرش وزمـین گـلـشن شده وادی هـفـت آسـمــان روشـن شــده
وجه این گل بهچه زیبا وجلیست ریشۀ این غـنچـه ازنسل عـلیست
زادهای از نـــســل کــوثـــر آمـــده دخـتـر مـوسـی بـن جـعــفــر آمــده
وجه او وجه و جـمـال فـاطمه ست قـدر او قـدر و کـمـال فـاطـمه ست
شـأن أو شـأن و مـقـام کـوثـر است نـام او هــمـنـام نــام کــوثــراسـت
آب دریـا پـیـش لـطـف اوکـم است شـاه بــانــوی تــمــام عــالــم اسـت
او به حـوران بهـشـتـی دلـبـر است سایـۀ لطـفـش هـمیـشه برسراست
خـواهـر شـاه سـریــرارتـضـاسـت عشقومعشوق علی موسیالرضاست
عــالــم و آدم ثـــنــا خــوان ویانـد صد چوحاتم ریزه خـواران ویاند
او پــنــاه قـلـبـهــای خـســتـه اسـت ره گــشـای راهـهـای بـسـتـه اسـت
نـور رو بـنـدش درخـشـانـی تـرین تار و پود چـادرش حـبـل الـمـتـیـن
خـاک پـایـش توتـیـای دیـدههـاسـت تـربـتـش رشک هـمه سجادههاست
او تـمـام عـزت است و جـاه عـشق هـم طـراز است اوبـا مـاه دمـشـق
جلوهگاه حق وزهرا صورتاست فـاتـح دلـهـا وزیـنب سـیـرتاست
خُــلـد گــردی روی دامـانـش بــود رخصت هـسـتـی به دسـتـانـش بود
شـهـرت اورفــتـه بــالاتـر زقـاف عالـمـان گرد حـریـمـش در طواف
تربتش همواره غـرق هـمهـمهاست خاک قبرش خاک قـبـر فاطمهاست
میکـنـد عـالـم به خـاک او سـجـود لیک چون زهـرا نشد رویش کـبود
فـاطـمـه گرهـسـت نـام نـیـکـویـش شکرحق نشکست از کین پهـلویش